دومین بهار
دخترم شیرین تر از شهد عسل دخترم صد شعر نو یکصد غزل
دخترم زیباترین رنگین کمان آفتاب روشن این آسمان
دخترم گلدان گلهای بهار دانه یاقوت زیبای بهار
دخترم الماس انگشتر نشین شاهکاری نیست زیباتر از این
عزیزم بالاخره تعطیلات عیدم تموم شد چه روزهای خوبی بود من و تو که از اول تا آخر تعطیلات خونه پدر بزرگ و مامان جون بودیم و چقدر خوب بود کنارشون تعطیلات رو گذروندن به تو هم حسابی خوش گذشت همش دورت پر بود یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم همش با پدر بزرگ و مامان جون بازی میکردی ومیرفتی بیرون دیگه خیلی سخته تو خونه نگه داشتنت از وقتی اومدیم همدان همش بهونه میگیری و بد اخلاق شدی روزی که میخواستیم برگردیم پدر بزرگ مهربونت از یک ساعت قبل رفته بود طبقه بالا چون طاقت نداشت رفتنتو ببینه و باهات خداحافظی کنه منم که برای خداحافظی رفتم بالا دستمو گردنش انداختم و یه دل سیر گریه کردیم تلخ ترین زمان زندگیمه جدا شدن از پدر و مادرم و چقدر سخته دوریشون از وقتی هم که راه افتادیم یه ریز گریه کردم دست خودم نبود چهره مهربون بابائیم و ناراحتی و غصش از جلوی چشمم کنار نمیرفت خدایا خودت برامون حفظشون کن و کمک کن که همیشه سلامت و شاد باشن .
سبزه ای که برات کاشتم البته هنوز خوب سبز نشده