تبسم عسلیتبسم عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه سن داره

تبسم عسلی

وِان یکادُ الَذین کَفروا لَیزلقونَک بابصارهم لَما سَمعوا

الذکرو یَقولون انَّه لَمجنون و ما هو الّا ذکرُ للعالمین

           تقدیم به چشمان معصومت که آرامش قلب من است.

           تکرار حضورت گلبرگ های شقایق را به سجده وامیدارد

            و من سرمست از آمدنت ترانه بودنت را می سرایم.

شیرین تر از عسل

دخترک شیرین تر از عسلم خیلی وقته میخوام برات بنویسم که ماشاء الله چقدر شیرین زبون و با مزه شدی اینقدر که دوست دارم بخورمت .ای کاش میشد همیشه همینطوری بمونی عزیز دلم من که ندیدم اصلا فکر نمیکنم بچه ای به خونگرمی و مهربونی تو وجود داشته باشه روزی هزار بار منو میبوسی و همش میگی آطی جون فدات بشم عجیجم .من قربون اون شیرین زبونیت برم خدا کنه که همیشه همینطور خوش زبون و خوش اخلاق باشی نفسم. مثلا وقتی عصبانی میشی میگی هدایا (خدایا)  را را ارارا (لا اله الا اله) الهی دورت بگردم تبسم ،همه وجودم هیچوقت فکر نمیکردم و حتی تو خوابم نمیدیدم که خدا یه همچین فرشته ای بهم بده مگه میشه اینقدر شیرین باشی اصلا مگه میشه بچه تو این سن اینقدر فهمیده و ...
26 فروردين 1395

جشن عید غدیر

تبسم عزیزم جشن عید غدیر امسال و در حالی توی خونمون برگزار کردیم که قلبم مالامال از اندوه بود از فاجعه منا اگرچه خدارو شکر هیچ آشنایی اونجا نداشتیم اما خیلی مصیبت بزرگی بود انشاءالله خدا به خانواده هاشون صبر بده تو هم چند روز پیش داشتی برای عروسکت تعریفش میکردی و با کلی افسوس بهش میگفتی ((داداش دیدی حاجی مرد))   از خیلی چیزها از جمله میوه ها و ساندویچ ها و .......یادم رفت عکس بگیرم عزیزم ...
12 مهر 1394

حرف زدن تبسم

ت تبسم عزیزم برخلاف خودم که خیلی زود حتی قبل از یک سالگی زبون باز کردم نمیدونم چرا حرف زدنت اینقدر به تاخیر افتاده عجله ای نیست اما خودت بعضی وقت ها اذیت میشی چون نمیدونم چی میخوای.بعضی کلمات و حرفاتو برات می نویسم: مامان-بابا-آب-نون-من-دده-به به دادا(دایی)-مادنود(مادرجون)-دیدی- جیر(شیر)-ب ب(ببئی)-جیش-آقا(قبلاً میگفتی قاقا) اب(اسب)-جوجو-دو(دوست)-باغ-مو-گل-   دو تا جمله هم میگی:بابا آب داد.بابا نان داد. گوشت.بوق.مودو(موتور).دهتر (دکتر).هدا(خدا).به زیاد میگی ده . گگ(کیک) دیروز چند تا کلمه جدید گفتی.دایی عئی(علی).امین.به منم که میگی آطی هم خیلی شیرین شدی و هم فوق العاده شیطون و اذیت...
21 خرداد 1394

دوچرخه تبسم

عزیزم دیروز رفتیم برات دوچرخه بخریم تو اولین مغازه سوار همین دوچرخه شدی و دیگه پایین نیومدی حسابی باهاش سرگرم شدی دیشب ساعت یک به سختی تونستم راضیت کنم که بخوابی از شوق دوچرخت خواب از سرت پریده بود. ...
2 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تبسم عسلی می باشد